محل تبلیغات شما
دوشنبه ملی اومد  اداره و کلید اتاق سابقش رو داد به من و هماهنگ کرد که سه شنبه میز و بند و بساطش بیاد اتاق من.خب دیروز همه ی کارها انجام شد ، یک سری هم ملی وسایل برای بچه اش از خونه آورده بود و من و نیکان خیلی وقته منتظر چهارشنبه ۸ مرداد بودیم
صبح که رسیدم اداره و اتاقم دیدم به به ملی اومده و پارسای ۹ ماهه پرسپولیسی ( باید پرسپولیسی باشه،) تو اتاق هستند .کلی خوشحال شدیم و نیکان هم نخوابید ، اما من لازم بود حتما برم بیرون از سازمان ، بانک کار داشتم ، کارتم مسدود شده بود و باید می رفتم
ساعت هشت صبح با تاکسی رفتم به نزدیک ترین شعبه به محل کارم  یک ساعت بعد هم برگشتم.آخه نمی صرفه جای پارک پیدا کنی و ماشین ببری، تاکسی خیلی راحت تره
وقتی اومدم نیکان خوابش برده بود، چندتا از خانوم ها زنگ زدن که ببینند ملی اومده،  بعدش با ماسک و حفظ فاصله اجتماعی چند دقبقه اومدن اتاق ما دیدن پارسای پرسپولیسی و رفتند
بسیار بچه ی خنده رویی هست البته فقط با خانم ها ، به اقایون اخم می کنه ، بهش گفتیم با منصوره خیلی مهربون باش پسر چون به زودی صدف خانوم  رو به دنیا میاره و ممکنه در اینده باهم فامیل بشید
بعد ملی جلسه داشت، ملی فوق لیسانس نرم افزاره و با بچه های انفورماتیک و شبکه جلسه داشت که من خیالش رو راحت کردم که بچه با من و رفت طبقه ی اول
اتاق که ساکت شد ، و بچه بغلم بود ، سرش رو گذاشت گردنم و من هم گنجیشک لالا خوندم و همزمان داشتم امار رو عملکرد رو کار هم می کردم با اکسل و ورد   و . که نیگاه به بچه کردم دیدم چه خواب عمیقی و آروم بردم گذاشتم تو تشکش و پتوش روش کشیدم، مامانش از جلسه زنگ زد که گفتم مزاحم نشو، زنگ نزن، بچه خواب عمیقه 
نیکان هم از صبح عاشقانه نگاهش می کرد و حرفای عششقولانه می زد به پارسای جانم
اخ بچه ها نمی دونید چه لذتی داشت بچه کوچولو بغل کردن، اونم بچه ی شیرین ملیحه ، هزار ماشالا مثل گل 
بعد ملی اومد و یه کم شیر داد تا بچه سیر شد و دوباره ملی رفت جلسه و من گفتم کاریت نباشه با خیال راحت برو، فقط نباید رفتن مامانش رو می دید ، بقیه اش حل بود
این بار غذای نیکان که ماکارونی بود گرم کردم و تا گرم شدنش با بچه بازی کردیم با نیکان و بردم لب پنجره ی اناقم تا از طبقه هشتم از پشت شیشه های بزرگ  بیرون رو تماشا کنه و حتی علوم باهاش کار کردم، نخندید جدی میگم ، از یه ساختمون دور از اداره دود میومد بالا به پارسای پرسپولیسی گفتم این دوده ، در واقع کربن هست و پارسا خندید بعدش داشتم بچه به بغل به نیکان ماکارونی می دادم که احساس کردم بچه ام دلش ماکارونی  می خواد بهش دادم ، مزه مزه کرد و بعدش شادی و خنده و دست دست که یعنی بازم می خوام، دوباره هرچی ماکارونی بهش می دادم با عشق می خورد ، بعد با خودم گفتم بذار از مامانش سوال کنم تا حالا ماکارونی داده؟ رفتم اتاق رئیس که ملی اونجا جلسه بود و در حضور جمع از مامانش پرسیدم که گفت نه گفتم داره با لذت می خوره گفت ادویه داره؟ گفتم نه ما که می دونی به خاطر بیماری من اصلا ادویه نمی زنیم( منظورم فلفل بود) گفت بعله از رنگ زردچوبه ی ماکارونیت معلومه ، بعد حمیدرضا که اونهم جلسه بود و خانومش دوقلو بارداره گفت ای بابا بذار بخوره من از الان دارم بچه هامو به ابگوشت عادت میدم و رییس هم گفت عب نداره و منم گفتم نیکان هم ۹ ماهه بود من ماکارونی می دادم
بعد اومدیم اتاق من و ادامه ماکارونی خوردن بچه ها
ملی هم یه ربع بعد از جلسه. اومد و تند تند کاراش کرد و از مرخصی یک ساعت شیردهی بچه استفاده کرد و رفت خونه شون
و من موندم و نیکان  ، نیکان هم گفت جطور تا شنبه صبر کنیم و خیلی بیتابی کرد برای پارسا و با گوشی من زنگ زد به عمه مهنازش و قرار شد بره خونه ی اونا که بازم اخر وقت دوباره به عمه اش زنگ زد و گفت الان بیام؟ ناهارم رو هم خوردم، عمه جوتش هم گفت بیا قدمت رو چشم عزیزم ولی علیرضا خوابه که تا تو بیای بیدار میشه، پس برگشتنی اول نیکان رو بردیم تحویل عمه دادیم و البته نیکان دسته ی گیمش رو هم برد که با پسرعمه فوتبال بزنند تو سیستم

رسیدیم من خوابیدم تو خنکی کولر گازی تا شیش و نیم که بیدار شدم و شروع کردم آشپزی، بابای نیکان زنگ زد به خواهرش و گفتن نیکان و علیرضا و مهسا درخواست استانبولی پلو دادن ، بعد از شام بیا دنبالش ، 
منم الان برنجم دم کشیده و خورش بسیار خوشمزه ی کدو هم درست کردم،منی که تا چندسال پیش از کدو بیزار بودم ولی الان عاشقشم
ساات نه و نیم شب هست و من وقت کردم که بنویسم
امروز اداره خیلی خوش گذشت هم به من هم به نیکان، یه ساعت پیش هم از ملی واتساپی پرسیدم بچه دل درد نشد که ماکارونی خورده که گفت نه خداروشکر تا رسیدم خونه هم خوابش برد تا سه و نیم و ملی  تشکر کرد و پیشاپیش برای بچه اوردن تو اتاق من عذرخواهی کرد  که گفتم برو بابا  و از ته دل گفتم من با بچه عشق می کنم مخصوصا که مامانش تو باشی و بچه هم اینقدر گرم و شیرین و اصلا پیشنهاد من بود که بچه رو بیاره خودمون بزرگش می کنیم ، مدیر مافوق و رییس مستقیم هم فوق العاده خوبند و مشکلی ندارن، خب مهد اداره عملا تعطیله چون همه از کرونا ترسیدن و جایی پیش مامان یا مادرشوهر می ذارن بچه هاشون رو
من خودم هم نیکان رو از یک و نیم سالگی تا دو سالگی یعنی حدود شیش ماه تو اتاق خودم نگه داشتم و تازه کمکی هم نداشتم .البته کار من خیلی کمه ، اما این هفته ای که گذشت خوب بود و کار هم داشتم ، من نه از کار تو اداره خسته میشم نه از بچه داری، این هفته نیکان هم برای گرفتن گزارش عملکرد به رابطین آمار در بخش های مختلف سازمان چندبار زنگ زد و پیگیری کرد و خوشحال بود داره تو اداره کار مفید انجام میده( به هر کدوم از همکارا زنگ می زد اولش خودش رو معرفی می مرد و بعد شماره نامه و تاریخ رو می گفت و درخواست جواب می کرد خیلی مودبانه
ملی هم صبح ها زودتر از بقیه میاد اداره که تو آسانسور با همکارا نباشه و بچه راحت باشه و مریضی از کسی نگیره و ظهر هم وقتی میره که هیشکی نمیره یعنی زودتر ، می تونست ظهرها عین بقیه بره  و پنج شنبه ها تعطیل باشه  که ملی این مدلی انتخاب کرد ساعت کاریش رو
این قانون برای مادران دارای فرزند زیر ۶ ساله ولی منهم استفاده می کنم چون دارای بیماری صعب العلاج و نادر دارم که مشمول این قانون میشم ولی من پنج شنبه هامو تعطیل کردم چون ما سه تایی میاییم اداره و بر می گردیم و نمی صرفه که یک ساعتم رو روزای هفته استفاده کنم
امروز استانداری قم هم اعلام کرد به دلیل گرمای شدید (۴۷ درجه) و به منظور کاهش مصرف برق ساعت کاری ادارات هفت و نیم تا یک ظهر شد و از فردا اجرا میشه که قبلا هفت و نیم تا دو و نیم بود

روز و روزگارتون خوش، فردا هم من و نیکان میریم پردیسان پیش مامان و ابجی صدی
دلم برای مامان حسابی تنگ شده و همچنین فرناز خواهرم
اگر وقت کنم از ماکارونی خوردن پارسای جان براتون عکس میذارم

پنج شنبه نوشت:

 متن این قانون به شرح زیر است:

قانون کاهش ساعات کار بانوان شاغل دارای شرایط خاص

ماده‌واحده ـ ساعات کار هفتگی بانوان شاغل اعم از رسمی، پیمانی و قراردادی که موظف به چهل و چهار ساعت کار در هفته هستند اما دارای معلولیت شدید یا فرزند زیر شش سال تمام یا همسر یا فرزند معلول شدید یا مبتلا به بیماری صعب‌العلاج می‌باشند و یا ن سرپرست خانوار شاغل در دستگاههای اجرائی موضوع ماده(۲۲۲) قانون برنامه پنجساله پنجم توسعه جمهوری اسلامی ایران مصوب۱۳۸۹/۱۰/۱۵ و بخش غیردولتی اعم از مشمولان قانون کار و قانون تأمین اجتماعی بنا به درخواست متقاضی از دستگاه اجرائی مستخدم و تأیید سازمان بهزیستی کشور یا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی یا دادگستری، سی و شش ساعت در هفته با دریافت حقوق و مزایای چهل و چهار ساعت تعیین می‌شود.

تبصره۱ـ تأیید میزان و شدت معلولیت توسط سازمان بهزیستی، بیماران صعب‌العلاج توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، فرزندان زیر شش سال با ارائه شناسنامه معتبر و ن سرپرست خانوار با ارائه اسناد مثبته یا گواهی دادگاه معتبر خواهد بود.

فردای اردوی تهران نیکانم سرماخورده

اردوی یک روزه ی تهران

روزهای نسبتا پاییزی

هم ,بچه ,، ,رو ,نیکان ,کار ,و نیم ,کرد و ,من و ,زنگ زد ,بود و ,وزارت بهداشت، درمان ,ن سرپرست خانوار

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

heallouibranas تک آهنگ دین وزندگی دبیرستان (نمونه دولتی مهر) شهر خدابنده انواع فر قنادی -نانوایی و لوازم قنادی برادران شریفی پارس تفریح ورزش ایران و جهان , بیوگرافی (زندگی نامه) بازیکنان فوتبال ایران و جهان Tammie's info روی خط خدا Gloria's collection leapasava